ختنه کردن امیرعباس
برای روز سه شنبه 91/08/02 ساعت 18:00 از دکتر سعید اسماعیلی برای پسر گلم وقت گرفته بودیم تا ببریمش مسلمونش کنیم. یک ربع مانده به ساعت رسیدیم مطب , هیچکی نبود همون اول وقت به همراه دکتر نمازمون رو خوندیم بعد آقای دکتر تو یک ربع گل پسر ما رو مسلمون کرد. برای اینکه اثر بیحسی و گیجی امیرعباس تمام بشه نیم ساعتی تو مطب دکتر نشستیم , بعدش هم رفتیم خونه آقاجون امیر عباس تا خبرخوشی بهشون بدیم .
برای شب عیدقربان "شب جمعه 91/08/04" همه رو دعوت کردیم خونمون تا برای امیرعباس جشن ختنه سوری بگیریم . همه بودن " آقاجون و مادرجون , آقاجون و عزیزجون , دایی محمدو زن دایی و بهاره و غزاله و امیر مهدی , عمو علی و زن عمو و حسین , عمو رضا و زن عمو و مهدیه , خاله مرضیه و شوهرخاله و مهدی , خاله جان ریحانه , آقای مؤدنی و خانومشون " جای عمه فاطمه و اونایی که نبودن خیلی خالی بود . جشن ساده و بیادماندنی بود , راستی بعضیها هم برای ختنه سوری آقا امیرعباس دست خالی نیامده بودند و هدیه آورده بوند .