امیر عباس بابا

پسر عزيزمان : روزي كه تو ما را در دوران پيري ببيني، سعي كن صبور باشي و مارا درك كني... هنگامي كه مايل به حمام رفتن نيستیم، مارا خجالت نده و به ما غر نزن. زماني را به خاطر بياور كه ما براي به حمام بردن تو به هزار كلك و ترفند متوسل ميشدیم. هنگامي كه ضعف ما را در استفاده از تكنولوژي جديد ميبيني ، به ما فرصت فراگيري آن را بده و با لبخند تمسخرآميز به ما نگاه نكن ... ما به تو چيزهاي زيادي آموختیم... چگونه بخوري، چگونه لباس بپوشي ... و چگونه با زندگي مواجه شوي اگر در هنگام صحبت با تو، مطلبي را بارها تكرار ميكنیم، حرفمان را قطع نكن و به ما گوش بده. هنگامي كه تو خردسال بودي، ما يك داستان را بارها  براي تو ميخواندیم تا ...

آقا امیرعباس اولین دندونشو درآورد که تصمیم گرفتیم حالا که همه هستن براش آش دندونی بپزیم جای همتون خالی خیلی خوشمزه شده بود   ...

  ...

اینم آقاجون و حاج عمو در حال تعریف خاطرات حج عمره  اینم عمه جون تو همون سفر"خداحفظش کنه انشاالله" ...

  ...

جای همتون خالی یه روز جمعه رفتیم نهار بیرون این شازده پسرمون هم دور از چشم بزرگترها شکمی از عذا یا بهتر بگم از "غذا" درآورد برای دیدن یه سری عکس متفرقه از آقا امیر عباس یه سری به ادامه مطلب بزنید  یه کوچولوی خواب   بابا قربون خنده های نازت           ...

این آقا امیر عباس ما و داداش جونش !!! آقا سید محمدعلی پسر آقاسیدجعفر نور برادر بسیار عزیز من در شب میلاد آقا حضرت رسول (ص) ...

آقا امیر عباس که برای رفتن به مراسم روزهای آخر ماه صفر آماده شده ...

روز چهارشنبه 1391/10/06 اولین برف زمستونی سال 1391 تو مشهد باریدن گرفت اونم چه برفی همه زمین گیر شدن " راه ها همه بسته شده بود به نحوی که من تو مسیر برگشت از بانک تا خونه حدود 5 ساعت تو راه بودم  , و بعدش هم با بچه ها رفتیم برف بازی آقا امیر عباس تو برفها این خواهرجونی آقا امیر عباس تو برفها   اینم آقا امیر عباس که داره برای برف بازی اماده میشه   اینا هم خواهرجونی و پسر عموی عزیز آقا امیر عباس تو برفها , تو خونه آقا جون     ...