اوج انتظار تو آخرین لحظات شهریور
تا الان فکر میکردم فقط من و مامان امیر عباس خودمونو وعده نیمه اول میدادیم و منتطر بودیم نیمه اولی بشه . تازه امشب متوجه شدم ظاهرا همه مثل بابابزرگ و مادر بزرگ من و مامانش , آقاجون و مادرجون و خاله و عمه امیر عباس , همه ساعت 12 شب 31شهریور پیگیر بودن ببینن این مسافر ما اومد یا نه ؟
ولی از این پسر خونسرد ما خبری نشد که نشد , همینجوری شد نیمه دومی "انشاالله به سلامتی باشه"
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی