امیر عباس بابا

امسال عاشورا آقا امیرعباس ما هم تو ظهر عاشورا برای اولین بار تو زندگیش هیئت حسینی روستای رویخت و هیئت ابوالفضلی روستای خنگ و دیگر هیئتهایی را که جهت اقامه مراسم عزاداری ظهر عاشورا در روستای خنگ جمع شده بودند را همراهی میکرد  اگه میخواین پسر خاله , پسر دایی و دختر عموی امیر عباس رو تو ظهر عاشورا ببینین یه سری به ادامه مطلب بزنید مهدی امیر مهدی مهدیه ...

خیلی دلمون میخواست آقا امیر عباس رو امسال ببریم جلسه شیرخوارگان حسینی ولی وقتی رفتیم روستا دیگه ناامید شدیم تا شب جمعه 8 محرم که قرار بود تو تمام ایران این جلسه برگزار بشه مسئولین هیئت حسینی رویخت اعلام کردند که این مراسم فردا صبح اینجا هم برگزار میشه , صبح جمعه هم بعد از مراسم زیارت عاشورا آقا امیرعباس رو آماده کردیم و به همراه مامانش و خواهرای گلش نفیسه جون و نازنین زهرا جون رفتن به مراسم شیرخوارگان حسینی ...

بعد از دیدن عمه جون برای اینکه آقاجون , عزیزجون و خاله جان دکتر میخواستن برن مشهد! رفتیم دیدنشون حدود ظهر بود رسیدیم اونجا تا عصر اونجا بودیم و عصر با توجه به اینکه حسینیه رویخت برای شب مراسم داشت رفتیم رویخت صبح روز بعد "هفتم محرم" معمولا رسم بر اینه که هیئت بره به روستای سرآسیا ولی ما امسال بجای سرآسیا آقا امیر عباس رو بردیم به روستای پیشکوه روستایی با دو خانه و یک حسینیه که به عشق امام حسین(ع) ساخته شده بود , روستایی زیبا و دور که بدلیل نبود امکانات اولیه از جمله برق فقط 3 نفر شیردل در آن زندگی میکنند . که در روز هفتم محرم میزبان هیئتی از روستاهای اطراف میباشد   جای همه دوستان خالی ...

جای همه دوستان خالی طبق سنوات همه ساله تصمیم گرفتیم برای اقامه عزای امام حسین (ع) راهی روستای رویخت شویم . که متاسفانه خبری بدی شنیدیم و به همین دلیل زودتر راهی بیرجند شدیم , تا هم سری به عمه جان آقا امیر عباس بزنیم و بعد از اونجا هم بریم روستا . " الهی خدا به حق آقا علی اصغر امام حسین(ع) خیلی زود عمه آقا امیر عباس رو حاجت روا کنه و دلشو شاد شاد کنه , انشاالله" و اینجوری بود که اولین سفر آقا امیر عباس به عشق عزاداری آقا اباعبدالله حسین(ع)شروع شد ...

امسال آقا امیر عباس ما هم عزادار امام حسین(ع) و یاران باوفایش "خصوصا حضرت علی اصغر(ع)"است "سلام بر نازکای آن گلوگاه کوچک! سلام بر آن گلبرگ پاره پاره! و سلام بر هر چه سرخ است "  برای دیدن مابقی عکسهای آقا امیر عباس به ادامه مطلب یه سری بزنید   ...

تو روز یک ماهگی آقا امیر عباس تصمیم گرفتیم موهاشو کوتاه کنیم . این قبل از اصلاحشه اول خواستیم موهاشو ماشین کنیم چون از صدای ماشین اصلاح ترسید موهاشو با تیغ زدیم و اینم آقا امیر عباس بعد از اصلاح ...

برای روز سه شنبه 91/08/02 ساعت 18:00 از دکتر سعید اسماعیلی برای پسر گلم وقت گرفته بودیم تا ببریمش مسلمونش کنیم. یک ربع مانده به ساعت رسیدیم مطب , هیچکی نبود همون اول وقت به همراه دکتر نمازمون رو خوندیم بعد آقای دکتر تو یک ربع گل پسر ما رو مسلمون کرد. برای اینکه اثر بیحسی و گیجی امیرعباس تمام بشه نیم ساعتی تو مطب دکتر نشستیم , بعدش هم رفتیم خونه آقاجون امیر عباس تا خبرخوشی بهشون بدیم . برای شب عیدقربان "شب جمعه 91/08/04" همه رو دعوت کردیم خونمون تا برای امیرعباس جشن ختنه سوری بگیریم . همه بودن " آقاجون و مادرجون , آقاجون و عزیزجون , دایی محمدو زن دایی و بهاره و غزاله و امیر مهدی , عمو علی و زن عمو و حسین , عمو رضا و زن عمو و مهدیه , خال...